ساعت شش و سی‌وشش دقیقه بامداد

امیرحسین فدایی
امیرحسین فدایی

اگر نوروز، دیگر حال و هوای نوروزهای قدیم را ندارد؛ اگر چیدن سفره هفت‌سین را بیهوده می‌پندارید؛ اگر موقع تحویل سال خواب هستید؛ اگر خانه‌تکانی نکرده‌اید؛ اگر بجای اسکناس نو، عیدی بچه‌های فامیل را کارت به کارت می‌کنید؛ اگر خریدن ماهی قرمز برایتان مسخره است؛ اگر به فکر کاشتن سبزهِ نوروز نبودید؛ اگر دیرگاهی ست به کسی گل هدیه نداده‌اید؛ اگر از دست‌افشانی و دیده‌بوسی عید می‌گریزید؛ اگر سال‌هاست که نسیمِ سردِ پگاهِ نوروز، مغز خواب‌زده‌ات را بیدار نکرده است؛ اگر نمی‌دانی فال نیک نوروز، بهنگام فلق چیست، آنگاه که نور گریبان ظلمت را می‌درد؛ اگر با درختان حرف نمی‌زنید؛ اگر در خلوتی سر به آستان پروردگاری نمی‌سایید؛ اگر سال‌هاست شوقی بی‌دلیل، شبنمی بر دیدگانت ننشانده است؛ اگر در میان ستارگان به دنبال اخترِ نیک نمی‌گردی؛ اگر نمی‌دانی خوشه پروین کجاست؛ اگر نه نوروز، نه ولنتاین، نه لیلۀ‌الرغائب، بهانۀ فرستادن درودی به یاری و دلداری نمی‌شود.

اگر خاطراتی دل‌افروز، از نوروزهای دهۀ شصت دارید، زمانی که مادربزرگ تنها با ظرفی از نقل، آتش‌فشانی از شادی به راه می‌انداخت، در حالی که یا پسری در جبهه داشت یا پسری در قاب عکس که «عند ربهم یرزقون» شده بود! اگر برایت عجیب است که چگونه چنین شعبده‌ای می‌کرد! اگر در میان حسرت و اندوه و رنجِ آن دوران تیره، نیرویی شگفت‌انگیز می‌دیدی؛ اگر دیدی مادری در گیرودار جنگ و کمیته بازی و خفقان آن روزگار، بذرهای امید را زیر خاکستر نهان می‌کرد، برای روزی که باران ببارد؛ اگر شنیدی که ترانه‌ای سوار بر تحریر بغض می‌خواند.

اگر به‌اندازه کافی اقبال سرنگون خود را ملامت کرده‌ای؛ اگر همچنان به انتظار شانس نشسته‌ای تا روزی درب اتاقت را با لگد بکوبد و حق پایمال شده‌ات را کف دستت بگذارد؛ اگر همچنان خودت را متعلق به نسل سوخته می‌دانی، (نسلی که بالاخره نفهمیدیم که متولدین دهه پنجاه بود یا شصت یا هفتاد؟)؛ اگر بارها و بارها، یک دور تسبیح کامل، صیغه نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود را مرور کرده‌ای؛ اگر سیاهه‌ای از آرزوهایت نداری؛ اگر همه این اگرها درست است و اگر انتظار داری تا سخنی تکان‌دهنده بخوانی، به بیهودگی دیگری دچار شده‌ای. من هم یکی چون تو! با این حال انسان همیشه برای دیگری عاقل‌تر است. پس تو برای من بخوان و من برای تو. اصلاً قرار نیست حال ما عوض بشود. اصلاً قرار نیست آن خاطرات و آن دریافت‌های حسی دوباره تکرار بشود. هرگز چنین چیزی رخ نخواهد داد. هر احساسی تنها و تنها یک‌بار تجربه می‌شود. تلاش برای بازآفرینی خاطرات، اگر مضحک نباشد حتماً آزاردهنده خواهد بود. هیچ چیز دو بار اتفاق نخواهد افتاد. هر نو شدنی مستلزم نابودی قبلی است و هر زایشی لاجرم در پس مرگی رخ می‌دهد؛ و ما تنها کاری که باید بکنیم این است که به این زایش کمک کنیم. این‌که برای ماندن تقلا نکنیم.

نوروز تنها یادآوری همین موضوع است. این را یادآوری می‌کند که دوران ما تمام شده است و اکنون تنها کارِ آبرومندانه و شرافتمندانه‌ای که باید بکنیم این است که به زایش و تولدِ نو کمک کنیم. اینکه نوروز را مهم بشماریم، نه برای خودمان، بلکه برای کودکان و نوجوانان! باید برای آن‌ها خاطره ساز شویم. به جزئیات سفره هفت‌سین توجه کنید. طی یک مراسم خاص ماهی قرمز بخرید. با جدیت تخم‌مرغ رنگ کنید. لحظه تحویل سال را بارها و بارها متذکر بشوید. در لحظه تحویل سال، دست در دست یکدیگر بدهید و دعا کنید. حتماً لباس نو بپوشید. مبادا با رخت خواب یا پیژامه باشید. عکس بگیرید و آن عکس را حتماً چاپ کنید. آش بپزید. به کودکان بگوئید که تخم‌مرغ‌های رنگی، در لحظه تحویل سال می‌چرخند.

این آداب و تشریفات و این خاطرات، ذخیره روزهای دشوارِ کودکان هستند. آن گاه که روزگار سخت می‌شود، آن دم که خبر مصیبت می‌رسد، آن لحظه که طوفان حادثه، زندگی را در هم می‌پیچد؛ از همین اندوخته استفاده خواهند کرد. تا جای ممکن باید کوله‌بارشان را از این خاطرات اندوخته باشد. تا جای ممکن باید توشه‌ای از عشق ورزیدن داشته باشند. آنچه استوارشان می‌سازد، نیروی عشق به زندگی‌ای است که در جوانی پس‌انداز کرده‌اند. اوقات عشق، لمحۀ اندوختن است تا به وقت عسرت خرج کنند.

این سطور را نباید با چشمان سرد خواند؛ باید از سودای دل و شور حواس یاری گرفت. دوباره به «اگرها» باز گردیم. اگر همه این حرف‌ها در نظرت، مهمل و باطل و بی‌سبب است، دست‌کم فداکاری کنید. نقش بازی کنید. اگر خود نمی‌توانید تغییر کنید، بذرهای شجاعت را در میان نوجوانان بپاشید، حتماً یکی از آن‌ها قهرمانی دلاور خواهد شد. یکی از آن‌ها به پیش خواهد تاخت و راه اولین مرد به پیش تاخته، راه سراسر جهان خواهد شد. جهان بیش از هر چیز به مردان شجاع نیاز دارد. ابداً حیرت نکنید اگر بگویم که شجاعت از عشق سرچشمه می‌گیرد. رابطۀ بی‌واسطه‌ای بین شجاعت و عاشقی است. انسان وقتی عاشق می‌شود شجاع می‌شود. انسان وقتی بداند که کسی دوستش دارد قوت قلب می‌گیرد و این آغاز زایش است. زایشی که هر بهار، نوید روزهای بهتر را می‌دهد.

سال جولان روباه‌های مکار

وحید قرایی
وحید قرایی

تعداد زیادی از کسانی که طی سال‌های اخیر برای طرح شکایت و دادخواست به وکلا و یا مستقیماً به دفاتر خدمات قضایی و دادگاه‌ها مراجعه نموده‌اند در یک موضوع اشتراک دارند. برای حفظ ارزش پولشان و یا تلاش برای همراهی با تورم بالای اقتصاد کشور گول افرادی را می‌خورند که ضعف‌های اقتصاد کشور را می‌شناسند و ضعف‌ها و ترس‌های مردم را از آینده اقتصادی‌شان. از کمبودها و آرزوهای برآورده نشده شهروندان آگاهند و با استفاده از شرایطی که عزمی هم برای بهبودش جز در شعارهای تکراری مسئولان همیشه در صحنه نیست مالباختگان را بیچاره‌تر می‌کنند... برای روشن‌تر شدن موضوع چند مورد را که در همین دادگاه‌های کرمان پرونده‌های بسیاری را به خود اختصاص داده‌اند مرور می‌کنیم تا ببینیم در کجای کاریم و چرا روزبه‌روز آمار کسانی که جیبشان خالی شده و کاخ آرزوهایشان فرومی‌ریزد بیشتر می‌شود...

زمین‌های روی هوا

یکی از نمونه‌های شایع از مراجعات فراوان و تمام ناشدنی به دادگاه‌ها به خاطر خرید زمین‌هایی است که عملاً امکان تصرف و مالکیت آن‌ها توسط خریدار وجود ندارد و ممکن است چندین نسل بعد از خریدار اصلی هم مجبور باشند برای زنده کردن زمینشان راه دادگاه را طی کنند! این زمین‌ها معمولاً در حاشیه شهر، بدون سند رسمی، بدون انجام امور تفکیک شهرداری خرید و فروش می‌شوند و خریداران که اصولاً تصور می‌کنند روزی همین زمین گنج قارون زندگی آن‌ها خواهد شد وارد پروسه بی‌پایانی می‌شوند که بعید به نظر می‌رسد به قول عوام چیزی دستشان را بگیرد. خریداران این‌گونه زمین‌ها گول حرف‌های شیرین فروشندگان حرفه‌ای را می‌خورند و دار و ندارشان را خرج مالکیت زمینی می‌کنند که در بسیاری از مواقع اصلاً وجود ندارد! گاهی حتی خریدار زمین از نشان دادن زمین به وکیل و کارشناس پرونده هم عاجز است و حتی زحمت چند پرسش و استعلام ساده از شهرداری و اداره ثبت و حتی مالکان مجاور را هم به خود نداده است. متأسفانه خریداران که رویاهای خود را در مالکیت زمینی رو به پیشرفت و میلیاردی از دست رفته می‌بینند بارها و بارها در آزمون و خطای طرح دعاوی مختلف در دادگاه‌ها گرفتار می‌شوند و در چرخه‌ای بی‌پایان خود را پیر می‌کنند. یک سرمایه‌گذاری ناکام که ناشی از آزادی عمل زمین‌خواران و مافیاهای قدرتمندی است که مرزی برای رفتار سودجویانه خود نمی‌بینند. رفتاری که ناشی از استیصال مردم در حفظ ارزش پولشان و ندانم‌کاری‌های پس از آن است. رفتن اشتباه روی ریلی که زمین را تنها سرمایه رو به رشد دائمی در این مملکت می‌داند بدون دانستن قاعده بازی و فهم رفتار مارموزانه و تبهکارانه مافیای زمین... با این روند سرمایه‌های بسیار به باد رفته و عمده‌ای بسیار در راهروهای دادگاه به بطالت گذشته است. باید قبول کرد خرید زمین و ملک قواعدی غیرقابل عدول دارد و هر ارزانی بی‌علت و هر گرانی بی‌حکمت نیست و حاکمیت می‌تواند بیش از این در ماجرا وارد شده و جلوی ضرر را بگیرد و مافیاهایی را که در همه جا و حتی در سازمان‌های دولتی و سیستم قضایی لانه‌گزینی کرده‌اند شناسایی و ریسک فعالیت‌های آن‌ها را بالا ببرد. مردم هم در خرید زمین و ملک این‌همه ساده‌نگر نباشند و سرمایه خود را به چرب‌زبانی زمین‌خواران و دلال‌ها و برخی بنگاه‌های املاک که بویی از شرافت نبرده‌اند در معرض انهدام قرار ندهند...

خودروهایی که سرمایه مردم را به ته دره می‌برند

داستان خودرو در ایران را دیگر همه مردم از حفظ‌اند. بی‌کیفیتی و گرانی هر روزه و انحصار مافیا گونه‌ای که باز هم عزمی برای حذف آن نیست. خودروی شما حتی اگر فرسوده و آهن‌پاره هم شده باشد برای خودش سرمایه‌ای است و برعکس بسیاری از کشورها که خودرو در آن‌ها کالای مصرفی و در دسترس است و با کهنه شدنش بی‌ارزش و اسقاطی می‌شود در ایران‌خودرو خودش یک سرمایه است و هر چه کهنه‌تر می‌شود تحت تأثیر تورم افسارگسیخته مثل قالی کرمان پرارزش‌تر می‌شود. پراید ۵ میلیونی را بعد از یک دهه ۱۲۰ میلیون می‌فروشید و شاسی‌بلند کره‌ای را به میلیون می‌خرید و به میلیارد می‌فروشید! در این میان دو شرکت ایران‌خودرو و سایپا و مونتاژی‌های چینی‌فروش هم حسابی می‌تازند و از تورم و نیاز مردم به خودرو تغذیه می‌کنند. خودرو را با قرعه‌کشی و پاداش فرزندآوری بیشتر به مردم می‌دهند و داشتن خودروهای پرمصرف و بی‌کیفیت و از رده خارج برای مردم آرزو شده است! در این بحبوحه عده‌ای با فروش حواله با قیمت پایین‌تر و با پیش‌فروش خودرویی لوکس‌تر به قیمتی مناسب پول مردم را جارو می‌کنند و به ناگهان غیب می‌شوند. افرادی برای کسب منفعت چند تا چند تا حواله می‌خرند و پیش‌خرید می‌کنند و بعد می‌بینند همان سرمایه دود شده است. خب معلوم هم نیست چرا به این لطف و کرم فروشنده کوچک‌ترین شکی نکرده‌اند.

همان‌ها که برای خرید یک جفت کفش هزار و یک مسئله اقتصادی را در نظر می‌گیرند و چک و چانه می‌زنند از هول یک حواله ارزان‌تر پژو پارس و ۲۰۶ و سمند خود را در دیگ فنای سرمایه خود می‌اندازند و بعد... راه دادگاه و رأی‌هایی که در اجرا منجمد می‌شوند؛ یعنی از اصل‌کاری‌ها و پول‌ها که خبری نیست و این دم‌دستی‌های قربانی شده هم که آهی در بساط ندارند که همان اصل پول را برگردانند. در همین کرمان در سالی که گذشت قربانیان رامک خودرو هنوز دستشان به اصل پول خود نرسیده و خریداران حواله‌های خودرو نیز در پیچ و خم دادگاه‌ها روزگارشان تلخ می‌شود... این موضوع واقعاً با تدبیرهایی که وجود ندارد و انگار نمی‌خواهند وجود داشته باشد قابل پیشگیری است. اینکه چرا این قصه تمامی ندارد الله‌اعلم...

رمز ارز و پول بازی

یک داستان دیگر که این روزها خیلی‌ها را به دادگاه‌ها می‌کشاند سرمایه‌گذاری ناکام در رمز ارزها و بازارهای مالی است. بورس رسمی کشور که وضعیت ناپایداری دارد و سراب سرمایه‌گذاری در رمز ارزها خیلی‌ها را وسوسه می‌کند چرا؟ چون که فکر می‌کنند رمز ارزها معجزه می‌کنند و کلاهبرداران رمز ارزی در اویل کار خود اتفاقاً سود خوبی هم می‌دهند و بعد ناگهان محو می‌شوند. خیلی‌هایشان قراردادهایی حرفه‌ای می‌نویسند که مو هم لای درزشان نمی‌رود و ایرادی بر آن‌ها وارد نیست اما به مرحله اجرا که می‌رسند شهروند از همه جا بی‌خبر تازه می‌فهمد که این قرارداد بیشتر به کار کلاهبردار براز گریز از جنبه کیفری آمده است و خاصیتی برای مالباخته نداشته و اگر به همان اصل پولش هم برسد هنر کرده! مردم نباید گول آن سود و پول اولیه در سرمایه‌گذاری رمز ارزها را بخورند و بدانند هر چیز غیرعادی در تبادلات اقتصادی ممکن است ویرانگر و سرمایه سوز باشد...

کوروش کمپانی؛ یکی از هزاران ماجرای کلاهبرداری کوروش کمپانی یکی از هزاران ماجرای تکرار شدنی در کشور ماست. کشوری که تورم در آن قوز بالای قوز همه بی‌تدبیری و بی‌عملی‌ها و تفریط‌هاست و مردم برای حفظ حداقل‌هایشان گاهی همه چیزشان را می‌دهند. برای گوشی موبایل، برای خودروی آبرومند، برای سرپناه، برای حفظ دارایی، برای درمانده نشدن فردا... مردمی که نمی‌دانند فردا چقدر دیگر از ارزش پول زحمت چندساله‌شان کاهش می‌یابد و دست در هر طورایی برای حفظ ارزش اموالشان و رسیدن به وضعیتی که ثبات بیشتری داشته باشد می‌کنند. به نظرم مردمی که هنوز کلاهشان بر سرشان است برای عبرت و پندآموزی گاهی سری به راهروهای دادگاه‌ها و دادسراهای شهرشان بزنند و ببینند کمی غفلت در شرایط ناپایدار اقتصادی و شیفته روزهای مکار شدن برای کاشتن بذر درخت پول چه بلایایی بر سر زندگی اقتصادی و آینده آن‌ها می‌آورد...

گرفتاران چرخه خشونت

گروه جامعه
گروه جامعه

خبر قتل ۱۲ نفر از اعضای یک خانواده در فاریاب بار دیگر نشان داد چرخه تداوم خشونت ممکن است همچنان ما را با چنین رویدادهایی سورپرایز کند. همان‌طور که در سال نیز مردی ۱۱ نفر از اعضای خانواده همسرش را در ... به خاک و خون کشید. البته فقط قتل انتهای داستان خشونت‌ورزی نیست و آمار بالای پرونده‌های ضرب و جرح با چاقو، توهین، ورود به عنف، قدرت‌نمایی با سلاح سرد و گرم و... پرده‌های دیگری از اعمال خشونت در جامعه را در معرض دید عموم قرار می‌دهد. آمار ورودی پرونده‌های ناشی از خشونت نیز نزولی نیست و نشان می‌دهد تاکنون عاملی مانع این گسترش خشونت‌ورزی نشده است و گویی قرار نیست اتفاقی هم در این مورد بیفتد که این آمار واقعیتی تلخ در این مورد است.

مردم اعصاب ندارند

خیلی‌ها با کوچک‌ترین موضوعی که خلاف شرایطشان تلقی کنند از کوره به در می‌روند. مثلاً بعد از تصادفات رانندگی که گاهی بیش از خسارات به خودروها، دعوا و ضرب و جرح‌های بعدی پررنگ‌تر می‌شود و دردسر درست می‌کند. یا در دعاوی خانوادگی موارد زیادی وجود دارد که در صورت عدم کنترل اصل موضوع که اختلاف زناشویی است کار به درگیری‌های خونین و دعواهای پرآسیب می‌رسد و چندین پرونده کیفری در کنار آن دعوای اصلی خانوادگی شکل می‌گیرد. یا در موضوعی مثل دعاوی ملکی و تقسیم ماترک که یک موضوع خانوادگی محسوب می‌شود به جای حل و فصل موضوع به‌صورت قانونی با رفتار غیرعادی و قلدرمآبانه حتی یک نفر کار به خشونت‌های فیزیکی جبران‌ناپذیر می‌رسد.

در این میان علاوه بر مشکلات اقتصادی و استرس‌های گذران زندگی معمولی در جامعه که آستانه تحمل افراد را به‌شدت پایین آورده عدم وجود سیستمی مناسب برای آموزش نحوه مواجهه با موضوعات خلاف میل و کنترل خشم و رفتار مناسب در شرایط نامناسب و غیرطبیعی باعث می‌شود بیش از رفتار منطقی و آینده‌نگرانه صرفاً رفتاری را شاهد باشیم که به تخلیه هیجانات آنی فرد ختم می‌شود و اقدام به خشونتی که حتی به قتل منتهی می‌شود بخشی از نتیجه آن است. در این مورد فرد به‌نوعی احساس می‌رسد که بایستی خود به مجازات فرد مقابلش اقدام نماید و پای همه چیزش بایستد و نهایتاً دیه فرد را بپردازد غافل از اینکه گاهی همین تفکر به قصاص و بالا رفتن فرد از پله‌های چوبه دار منتهی شده است.

خشونت حین مستی

چه بخواهیم چه نخواهیم خیابان‌های شهرهای ما محل عبور آدم‌هایی است که پس از مصرف الکل حالت غیرطبیعی خود را سپری می‌کنند و ممکن است سوار بر ماشین و موتور سیکلت خود و یا پیاده رفتاری از خود نشان دهند که زمینه‌ساز خشونت و آسیب به دیگری است. نگاهی به پرونده‌های تصادفات منجر به مرگ و قتل و ضرب و جرح‌های سنگین و مطالعه آن‌ها نشان می‌دهد رانندگی و تعامل با دیگران در حین مستی می‌تواند عواقب ناگواری داشته باشد... بسیار ناگوار. حتی در جشن‌های عروسی و مراسم تولد که رفتار غیرمعقول یک نفر می‌تواند فاجعه‌آفرین باشد. در این شرایط بهترین دوستان قربانی ذهن نامتعادل یک فرد می‌شوند و رانندگی در حالت مستی یک عیش آخر هفته را به رویدادی تلخ و جبران‌ناپذیر تبدیل می‌کند.

کجا انرژی خود را خالی کنند؟!

در این مورد با وجود همه ایرادات و اشکالات وارد بر مرتکبین چنین افعالی این سؤال پیش می‌آید که جایگزین تعریف شده برای این رویه برای جوانان چیست و با کدام سرگرمی و برنامه‌ای جایگزین روال زندگی خود را عوض کنند. اساساً محدودیت‌ها که در موارد بسیار کاملاً سلیقه‌ای و بدون برنامه اعمال شده در کشور ما قاتل دوران جوانی تلقی شده و بسیاری به هر طریق به دنبال جایگزین‌هایی در لایه زیرین و پنهان جامعه هستند تا دوران پر از انرژی و انگیزه خود را بگذرانند. جامعه ما و نحوه سیاست‌گذاری‌ها قطعاً در شرایط به وجود آمده پیش گفته مؤثرند و مسئولان نباید از وضعیتی که اینک به تعداد بالای پرونده‌های ناشی از اعمال خشونت شهروندان منتهی شده است شانه خالی کنند.

هم در بحث قانون‌گذاری و وضع محدودیت‌ها و هم در نحوه اداره کشور و هم در عدم وجود سیستم آموزشی پیشگیرانه، مقصران و ترک فعل کنندگان شهروندان عادی نیستند و نباید به سادگی از عمق این روال و رویه‌ای که باعث نگرانی محسوب می‌شود گذشت...

فاصله ایده تا اجرا در شهر کرمان زیاد است

سیما کارآموزیان
سیما کارآموزیان

بسیاری معتقدند شهر کرمان برخلاف بسیاری از شهرهای کشور با توجه به شرایطی که از لحاظ تاریخی دارد آن‌چنان که انتظار می‌رود روند مناسبی برای تبدیل به یک شهر گردشگرپذیر حتی مثل یزد را طی نمی‌کند و مدت‌هاست که در جا زده است. حتی روند توسعه این شهر نیز متناسب به نظر نمی‌رسد و شهری که بر برنامه در حال گسترش یافتن است تبدیل شده است و پویایی شهرهای دیگر را ندارد. شاید حتی پل‌سازی‌های اخیر و رنگ کردن مرتب در و دیوار آن نیز چیزی به شهر اضافه نمی‌کند و به همین دلیل همه انتظار دارند روزی کسی بیاید و شاهد تغییرات اساسی در شهر باشیم. گفت‌وگوی سرمشق با مریم ایلاقی حسینی، کارشناس ارشد معماری شهرسازی که حدود ۱۸ سال در پست‌های معاونت شهرداری منطقه دو، معاونت شهرسازی و معماری شهرداری کرمان و پست‌های مدیریتی و مشاوره‌ای دیگر در همین مورد بود...

به‌عنوان یک شهروند و خبرنگار سال‌هاست که منتظر یک اتفاق متفاوت برای شهر کرمان هستم. مثل خیلی‌های دیگر... اتفاقی که تکلیف شهر کرمان را با خودش روشن کند. به‌عنوان یک شهر سنتی یا مدرن دارای شناسنامه بشود و مثلاً مثل یزد جایگاه مناسبی از لحاظ گردشگری پیدا کند. این بلاتکلیفی کهنه در شهر کرمان ناشی از چه رویدادهایی است؟ نه سنتی بودن و نه مدرن بودن. بافت قدیم بلاتکلیف و توسعه نامتوازن و گسترده از همه جهات...

باید در ابتدا عنوان کنم شهر کرمان دارای غنی‌ترین مجموعه عناصر سنتی مانند بازار، کاروانسراها و قلاع دختر و اردشیر و... است که متأسفانه آن چنانکه باید و شاید دیده نشده‌اند و این سرمایه بسیار عظیم چندان مورد توجه قرار نگرفته و مشکل بزرگ بیشتر همان پراکنده‌کاری است که مانع شکل‌گیری یک سیمای جامع در شهر شده است.

با توجه به تحصیلات شما در رشته معماری و فعالیت چندین ساله شما در شهرداری کرمان به‌عنوان یک فرد تصمیم‌ساز و ارشد نظر خودتان راجع به وضعیت ظاهر و باطن شهر کرمان چیست. بهتر است سؤال را کمی شخصی کنم. وقتی که صبح از منزل خود خارج می‌شوید و برای رسیدن به مقصد خود از کوچه‌ها و خیابان‌های شهر می‌گذرید آیا بحث وضعیت ساختاری و ظاهری شهر هم از ذهنتان عبور می‌کند و بیشتر به کدام موارد و ضعف‌ها فکر می‌کنید؟ مثلاً ازجمله آخرین اقدامات شهرداری کرمان، بهسازی میدان ارگ و اطراف آن بود؟ واقعاً این طرح و اجرا همان بود که بدواً قرار بود اجرا شود یا با تغییراتی همراه بوده است... و یا چه اتفاقی می‌افتد که طرحی مانند زیرگذر آزادی اجرا می‌شود اما یک انتقاد جمعی دائمی و بی‌خاصیتی دائمی بر پیشانی آن باقی می‌ماند؟ چرا اجرا می‌شود و چرا این‌چنین اجرا می‌شود؟

من به‌عنوان یک شهروند عمدتاً ضعف‌ها و عدم هماهنگی را می‌بینم ولی با آنچه که در ذیل خواهد آمد می‌توان به شکلی درست‌تر به ارزیابی عادلانه این وضعیت پرداخت. باید یک ماتریکس را در نظر بگیریم و نسبت به آن نظر خودم را عرض کنم زیرا به نظر می‌رسد اگر در این چهارچوب به مسئله نگاه کنیم احتمالاً ممکن است نتایج بهتری را به دست آوریم و بتوان حداقل برای دوره‌های بعد قضاوت مناسب‌تری به مسائل و آنچه که دغدغه شما است داشته باشیم. منظور از ماتریکس این است که چهار مؤلفه را می‌توان در نظر گرفت که تا حدودی از هم مستقل هستند ولی بر یکدیگر اثر می‌گذارند.

سطر اول همان‌گونه که به‌درستی تأکید کرده‌اید، عبارت‌اند از نگاه هر فرد به‌عنوان یک فرد و از سوی دیگر به‌عنوان یک مسئول که در زمینه مورد نظر مسئولیتی داشته است. مثلاً یک فرد ممکن است در زمینه‌ای بخشی از سیستم تصمیم‌گیری باشد و الزاماً با آن تصمیم موافق نباشد، زیرا مجموعه‌ای از افراد درگیر آن تصمیم بوده‌اند و نظر جمع متفاوت از نظر شخص به‌عنوان یک فرد بوده است.

سطر دوم نیز مورد مهمی است که توجه به آن بسیار مهم است و اگر از آن غفلت کنیم به احتمال زیاد قضاوت و ارزیابی ما دچار مشکل خواهد بود و ممکن است بسیاری از شهروندان از آن غافل باشند. این مسئله نسبت بین طرح تصویب شده و ایده اولیه مرتبط با آن است با آنچه که در عمل اجرا شده است. در بسیاری از موارد نتیجه نهایی الزاماً به طرح اولیه انطباق ندارد. در این خصوص مجموعه‌ای از عوامل بر این عدم انطباق تأثیر دارند. نکته بسیار مهم این که هرچه مقیاس طرح بزرگتر باشد این عدم انطباق بیشتر به چشم می‌خورد. مثلاً طرح یک خانه به هنگام اجرا و در عمل ممکن است تغییر زیادی بکند که مشکلات مالی عدم تخصص گروه‌های اجرایی مرتبط با ساختمان و یا... در آن نقش داشته باشند. در مسائل شهرسازی این عدم انطباق‌ها بسیار بیشتر می‌شوند و شاید بتوان به کمیسیون ماده ۵ به‌عنوان یک دلیل بسیار مهم در این خصوص اشاره کرده که برخی از تجدیدنظرها در طرح جامع نیز بخشی از وظایف آن است. این تجدیدنظرها در نهایت باعث عدم انطباق وضعیت شهر بعد از چند سال نسبت به طرح جامع خواهد بود که شاید بتوان آن را اجتناب‌ناپذیر دانست. مثلاً چند سال پیش یک بررسی در زمینه عدم تحقق طرح جامع چند شهر در استان کرمان انجام شده بود. به‌عنوان مثال به دو موردی که شما اشاره کردید می‌پردازیم. برای اینکه بدانیم وضع اولیه و طرح زیرگذر میدان آزادی چه بوده است گزارشی که به‌عنوان فاز یک نامیده می‌شود و گزارش توجیهی طرح است را مشاهده نکردم و نتیجتاً در خصوص آن معیار ارزیابی فقط وضع موجود است و می‌تواند مورد بررسی متخصصان قرار گیرد. ولی مورد دیگر که میدان ارگ است به دلیل اینکه در شورای اسبق شهر و همچنین شهردارهای قبلی و مقامات مسئول در دوره‌های قبل طرح کلی پیاده راه کردن آن را در دستور کار داشتند با رعایت این خواسته‌ها طرحی تهیه شد، از سوی دیگر وضع موجود آن نیز که اجرا شده قابل مشاهده است. بنده چون تقریباً در جریان کلیه مراحل تهیه طرح آن بوده‌ام می‌توانم اذعان کنم که تفاوت‌های زیادی با طرح مصوب دارد. طرح مصوب پیاده راه‌های این میدان و خیابان تجلی در جلسه‌های متعددی توسط شهرداری کرمان و همچنین کمیسیون ماده پنج در استانداری و میراث فرهنگی بررسی شده بود و به شکلی نتیجه یک اراده جمعی استانی بود؛ اما تا جایی که من در جریان هستم وضع موجود نسبت خاصی با طرح مصوب ندارد و صد البته این معنی بهتر بودن یا بدتر شدن وضع موجود نسبت به طرح اولیه نیست، بلکه فقط تفاوت‌های زیادی وجود دارد که قطعاً باید این مورد آسیب‌شناسی قرار گیرد که یک طرح مصوب با چه مکانیزمی دچار این همه تغییر می‌شود. البته مرحله بعد که می‌تواند توسط افراد دلسوز اعم از رسانه‌ها و یا صاحب‌نظران انجام شود ارزیابی این نسبت و موفقیت یا شکست آن نسبت به طرح مصوب است. من به دلیل مسئولیتی که داشته‌ام و دارم صلاح نمی‌دانم که در این خصوص اظهارنظر کنم ولی بسیار مشتاق هستم که این ارزیابی انجام شود. تا جایی که یادم می‌آید فکر می‌کنم توسط برخی نشریات این کار انجام شده بود. آرزوی من این است که به شکلی دوستانه و در محیطی علمی و آکادمیک با حضور همه دلسوزان و در همه زمینه‌ها بررسی‌هایی انجام شود البته با توجه به ماتریکسی که در فوق عنوان شد، تا حداقل برای آینده از بسیاری از اشتباهات و کاستی‌ها اجتناب شود.

طی سالیان گذشته هر شهردار به‌تبع ذهنیت‌های خود اقداماتی در شهر کرمان در قالب پروژه‌های بهسازی شهری اقدام کرده. کدام دوره را از نظر اجرایی موفق‌تر قلمداد می‌نمایید؟

ابتدا بایستی معیارهایی که بر اساس آن یک شهردار را موفق‌تر قلمداد کنیم را بررسی و مشخص کنیم. برای ادعای موفق یا ناموفق بودن یک شهردار نیاز به وقت هست نمی‌توان صرفاً با نگاه به رویکردش به مسائل شهری موفقیت یک شهردار را مشخص کرد. بایستی پیامد عملکرد یک شهردار و تأثیرش را از هر لحاظ در زمان مناسب در همۀ وظایف ازجمله وظایف عمرانی، نظارتی، خدماتی، رفاهی، حفاظتی، مدیریت منابع مورد بررسی قرار داد تا با توجه به آن‌ها عملکرد شهردار و میزان موفقیت بررسی و با جمع‌بندی نهایی میزان موفقیت هرکدام از شهرداران را مشخص و رده‌بندی نمود. فکر می‌کنم هر دوره‌ای نقاط قوت و ضعف خود را داشته است ولی بیشترین مشارکت با دانشگاه و صاحب‌نظران در دوره آقای عالم زاده بود که به نسبت فعال‌تر بود و البته باید توجه داشت این صرفاً یک تعامل بوده ونمی توان معتقد بود که الزاماً این تعامل با موفقیت بیشتری به همراه بوده است.

آیا پروژه‌ای برای شهر کرمان بوده که اجرایی نشده و شما غبطه عدم انجام آن را بخورید. اگر ممکن است در مورد چرایی عدم انجام آن پروژه هم توضیح دهید.

پروژه‌های زیادی در ذهنم مرور می‌شود که آرزو داشتم اجرا می‌شد که برخی از آن‌ها پروژه اجرای طرح‌های بازآفرینی محدوده دارای ارزش تاریخی بافت قدیم با رویکرد گردشگری و توسعه پایدار شهری و تکمیل و اجرای پروژه ملی گردشگری فرهنگی تفریحی قلعه دختر و قلعه اردشیر و محورهای گردشگری شهر کرمان و ده‌ها پروژه دیگر می‌باشد که امیدوارم روزی به‌صورت نهایی اجرایی شوند.

برخی معتقدند توسعه شهر کرمان متناسب با نیازهای اجتماعی و فرهنگی مردمش نیست و شهر وسعتی بسیار بدون در نظر گرفتن این نیازها داشته است. شهری وسیع اما خاموش چراکه با شهرهای نزدیک مثل شیراز و بندرعباس و یزد مقایسه می‌شود و همه می‌دانیم که جنب‌وجوش آن شهرها در کرمان وجود ندارد... به‌راستی چرا؟

متأسفانه گسترش افقی شهر کرمان که در سالیان قبل صورت گرفته غیراستاندارد و بیش از اندازه می‌باشد و در مساحتی حدود سیزده هزار هکتار صرفاً حدود ۷۰۰ هزار نفر زندگی می‌کنند که این گستردگی، توسعه شبکه معابر، آسفالت و احداث فضاهای خدماتی و سایر زیرساخت‌های موردنیاز را بر اساس شعاع دسترسی، بسیار گسترده و پرهزینه و بیش از حد توان شهرداری نموده است.

آیا با رنگ کردن در و دیوارهای یک شهر می‌توان ضعف‌های ساختاری آن را پوشاند؟

قطعاً سیمای یک شهر اگر به‌صورت رنگ‌آمیزی و سطحی باشد به هیچ وجه مورد تأیید نمی‌باشد و کمتر کسی این را راه‌حل زیبایی شناسانه مناسبی دانسته است.